*الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، دکتر محمد السید حسین الذهبی، دمشق، لجتةدمشق، لجنة النشرفی دارالایمان، چاپ دوم، 1405 ه /1985 م، 210 صفحه موصوع اسرائیلیات از قدیمیترین موضوعاتی است که در فرهنگ اسلامی بدان توجه شده و در روند رشد فرهنگی اسلامی اثرات متعددی بر جای گذاشته است.اسرازیلیات و در شکل وسیعتر آن«اسرائیلیات و مسیحیات»از نتایج محتوم اختلاط فرهنگهای سه دین بزرگ ابراهیمی است، چه از بعد تبادل فرهنگی و میل به فراگیری دانش از اهل کتاب و چه از بعد تهاجم فرهنگی و مقاصد شیطنت آمیز پارهای از علمای دو دین و مسلمان شدههای آن.
گرچه امروز حساسیت نسبت به اسرائیلیات بیش از هر زمان دیگر است * و در سطحی وسیعتر از بحثهای خواص مطرح شده است و تقریبا همگان کمابیش چیزهایی از آن میدانند، اما آمیختگی نامرئی و جاری در ابعاد گوناگون حیات فرهنگی ما-خصوصا از بعد باورها و برداشتهای دینی و نه صرف احکام که تا حد زیادی مصون مانده است-با باورهای برخاسته از اسرائیلیات، نیاز به یک بازنگری جدی در این خصوص محسوس است خصوصا در عصر حاضر که رسالت هدایت فرهنگی با انقلاب اسلامی است.
شاید از اولین اثرات باورهای اسرائیلی در تاریخ اسلام بتوان از موضوع سنت شکنی در خصوص زوجه مطلقه زید یاد کرد که مشابه آن در تاریخ بنیاسرائیل نیز رخ داده بود.بنابر روایات معتبر شیعی در زمان * برخی بین اسرائیلیات و پژوهشهای تطبیقی در ادیان فرقی نمیگذارند، نگارنده معتقد است در همین تورات تحریف شده و انجیل دست نوشته و منتسب به حواریون شواهد متقنی هست که دست نخورده و با بررسی تفصیلی و دقیق آنها میتوان بر اتحاد ریشه ادیان ابراهیمی برهان اقامه کرد.اینجانب خود موضوع احترام به والدین و عواقب عدم احترام را با مروری اجمالی در قرآن و احادیث اسلامی و تورات و انجیل بررسی کردم و سخت از نتایج کار شگفت زده شدم.
مسلما در موضوعات عمیقتر این مسأله بهتر نمایان خواهد شد، به امید خدا قصد دارم، بررسی تطبیقی داستانهای قرآن و تورات را عرضه دارم تا اثر تحریف، تحریف گران روشن گردد و نتایج آن در فرهنگ غرب بارز شود.
حضرت داود(علیهالسلام)زنان شهدا از حق ازدواج محروم بودند، وظیفه شکستن این سنت غلط بر دوش داود(ع)قرار گرفت و او هم بدان عمل کرد (بحار الانوار، ج 14، ص 24، به نقل از عیون الاخبار) اما افکار پلید و کوتاه نظرانه عدهای از بنیاسرائیل داستانی شرمآور برای آن تراشید و موضوع را در حد پستترین اقدامها تنزل داد که بیان آن مناسب این اوراق نیست.
این موضوع عینا برای رسول اکرم(صلیللهعلیهو آلهوسلم)نیز روی داد.به امر خداوند بزرگ او مأمور شد تا با سنت غلط عدم ازدواج با زن مطلقه پسر خوانده مبارزه کند.داستان آن مشهور است، پیامبر(ص)از عالم غیب خبردار شده بودند که همسر زید از همسران ایشان خواهد شد ولی این موضوع را مخفی میداشتند، تا آنکه پس از ناسازگاری زید و همسرش و طلاق همسر، پیامبر(ص)مکلف به تزویج زینب شدند.
مطلب کاملا واضح است و قرآن آن را نقل کرده است(احزاب/37 و 38)اما اثر باور اسرائیلی نسبت به داود(ع)-که به فرموده امیرالمومنین(ع) مستوجب دو برابر حد قذف است *-برای این موضوع داستانی ساخت که در وقاحت و توهین به ساحت قدس نبوی(ص)کم نظیر است * و چیزی که در دل آدمهای بسیار عادی هم کمتر رخ میدهد، به قلب مقدس رسولالله(ص)نسبت داده شد که ذکر آن را نمیپسندم.ما از این دو موضوع به نام سنت انبیاء(ع) یاد کردهایم(کیهان اندیشه، شماره 34)و آن را از سنن تاریخی میشماریم و معتقدیم که تعبیر از آن مصون از تحریف نمانده است.
بهر حال سعی در شناخت اسرائیلیات، سعی در پالایش فرهنگ اسلامی از آنها وسعی در شناخت حقیقت آنها، سعی بسیار پر ارجی است که بلند همّتانی بدان دست یازیدهاند.در میان برادران اهل سنت بسیارند آنان که در این جهت گامهایی برداشتهاند و امید است بلند همتی فهرست کتابشناسی اسرائیلیات و کتب ضد آن را فراهم آورد.
یکی از جدیدترین تألیف در زمینه اسرائیلیات کتاب الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث است.
دکتر ذهبی در این اثر ضمن اشاره به رابطه قرآن و دیگر کتب آسمانی به معنی اسرائیلیات، علل نفوذ آن در تفسیر و حدیث و تاریخ آن پرداخته است.وی ضمن بیان اقسام اسرائیلیات و مشهورترین راویان آن به بیان نمونههایی از این موضوع و معرفی چند کتاب تفسیری که موضع طرفدارانه و یا نقادانه داشتهاند پرداخته است.در سطور بعد به آنها اشاره خواهد شد.
* در فصل اول و دوم کتاب، دکتر ذهبی به بیان معنی، تاریخ و علل نفوذ و معرفی روایان اسرائیلیات پرداخته است.لفظ اسرائیلیات دلالت بر روایت قصه یا حادثهای از مصدر اسرائیلی یا یهودی دارد در اصطلاح بر تمام مواردی از اساطیر قدیمی که از مصدر یهودی یا نصرانی یا غیر آن نقل شده و به تفسیر و حدیث راه یافته، اطلاق میگردد.گویا دلیل اطلاق واژه به میزان عداوت یهود که قرآن نیز بر آن تأکید کرده است(مائده، 82)باشد تا خود کلمه زنگ خطری باشد وگرنه مسیحیات که از نصرانیان روایت شده نیز دست کمی از آن ندارد، بگذریم از معدودی که با افکار ملحدانه به نشر اندیشههای زنادقه مانوی و مزدکی و ... میپرداختهاند.
ریشهداری فرهنگ یهود و ژست عالمانه اخبار یهودی در این میان و جاهلیت اعراب و مرعوب شدن و ساده لوحی عدهای از راویان و سوء نیت برخی و کنجکاوی در امور مجمل و مبهم و ... همه و همه دست به دست هم داد و زمینههای نفوذ و رسوخ اسرائیلیات را فراهم ساخت.
(*)اصل مطلب را علمای عامه از امیرالمومنین(ع)نقل کردهاند و از امام صادق(ع)نیز نظیر آن روایت شده است(مراجعه شود به:بحارالانوار، ج 14، ص 26)
(*)و مایه تأسف است که برخی این مسأله را از اختصاصات و امتیازات پیامبر(ص)شمردهاند(رک:بحار، ج 16، ص 393 به نقل از تذکره علامه).
میدانیم که تفسیر و حدیث دو مرحله متمایز روایت و تدوین را گذراندهاند، هم در مرحله روایت و هم در مرحله تدوین زمینههای نفوذ اسرائیلیات فراهم شد.از اصل قضیه وضع و کذب در مرحله روایت که بگذریم، کنجکاوی و میل به تفصیل در موارد مجمل و تبیین در موارد مهم قرآنی و اشاراتی که در قرآن نسبت به پرسش از اهل کتاب هست مایه رجوع صحابه به اهل کتاب در این زمینهها شد.قصه گویان آرام آرام در مجالس و مساجد شروع به خودنمایی کردند و با توجه به میل عوام به شنیدن مطالب عجیب و غریب، بازار نقل حوادثی اینگونه گرم و گرمتر شد.
در مرحله تدوین، تفسیر و حدیث از یکدیگر جدا شدند، اما التزام به ذکر سند تا حدی مانع نفوذ عمیق اسرائیلیات بود و قلیلی حدیثساز در این مرحله نقش بازی میکردند.با این همه گمان بر این بود که ذکر سند مایه خروج از عهده است، جمله«من اسندلک فقد حملک»حاکی از این طرز تلقی است.و بهر حال ذکر سند امکان نقد را فراهم میآورد.اما در برههای حذف سند و عدم دقت در کتابت رواج یافت و امکان رسوخ اسرائیلیات و التباس فراهم شد، تا جائی که در مدت صد سال پس از طبری-که با وجود عدم دقت در تفسیر و ذکر اسرائیلیات ملتزم به ذکر سند است-ابواسحاق ثعلبی تفسیری مشحون از اسرائیلیات نگاشت و هر چه خواست نوشت.
این خلدون در مقدمه خود مبدأ دخول اسرائیلیات در تفسیر و تطور آن و اسباب اقبال به آن و پرگویی از آن را با مسائل اجتماعی و دینی مربوط به صدر اسلام مرتبط دانسته است.(مقدمه، ص 490 به بعد)
از دلایل اجتماعی این امر-در نظر ابنخلدون- غلبه بدویت و امیّت بر عرب و شوق آشنایی با اسباب خلقت و اسرار آن و از دلایل دینی تساهل و عدم کوشش برای بررسی صحت گفتههای اهل کتاب را به شمار آورده است.
بر این دلایل موارد متعدد دیگری میتوان افزود، چون:عدم وجود ارتباط اطلاعاتی با مرکز دنیای اسلام، مرعوب شدن اعراب بدوی در برابر چند کلمه دانستههای اهل کتاب، کوششهای عمدی در جعل حدیث، انزوای اهل بیت(علیهمالسلام)، منع کتابت حدیث و ...
بازی کردن با افکار عوام و انحراف اذهان با داستانهای اسرائیلی نیز خطی بود که در دوران بنیامیه دنبال شد.بدیهی است که در این میان عدهای برای نان خوردن از قصهگوی بهره میبردند.
میل به اسطورهها و خضوع عقول عوام در برابر اعاجیب و غرایب نیز در این میان سبب تسریع این واکنش بین باورها قلوب و داستان پردازان شد.
مراد آیه«یوم تبدل الارض غیرالارض»(ابراهیم /48)است که بنابر روایت تبدیل آن به نان است برای خوردن اهل محشر و در جواب راوی که اظهار تعجب از این امر-یعنی خوردن و نیاز به تغذیه در شلوغی محشر-میکند امام(ع)به تغذیه اهل دوزخ حتی در عذاب دوزخ اشاره میفرمایند که سختتر از ایام 50 هزار ساله محشر است، آن هم از طعامی که «لایسمن و لایغنی من جوع»(غاشیه/7).
از موارد خلاف که فراوان است داستان داود(ع) و زن اوریا، داستان به سرقت رفتن انگشتری سلیمان (ع)و ... را میتوان یاد کرد و در تورات هم موارد خلاف شأن انبیاء(ع)کم نیست(برای نمونه مراجعه شود به:بحارالانوار، ج 14، ص 19-24 و 99-108).البته در خصوص خاتم سلیمان(ع) مسائل زیادی قابل تأمل است و حتی در دعا وارد است:«یا من رد علی سلیمان خاتمه»اما اینکه اصل مطلب چه بوده؟هیچ نمیدانیم و مسلما خداوند پیامبری کسی را در خاتمی قرار نمیدهد که با سلب آن نبوت و ملک شود.
دسته سوم ازاسرائیلیات که موافقت و مخالفتی با متون اسلامی ندارد نیز شامل داستان ذبح بقره است و داستانهایی که از صالحان بنیاسرائیل یاد کردهاند.
به اعتبار سوم باید اسرائیلیات را از نظر تعلق به موضوع تقسیم کرد یعنی عدهای مربوط به عقاید وبرخی راجع به احکام و بعضی نیز متعلق به مواعظ و حوادث است، از این جنبه باید به نفوذ عقاید یهود که از مشبهه بودهاند و هستند توجه کرد اما گهگاه عقاید آنها تصادم با عقاید اسلامی نداشته است.در باب احکام نیز قرآن خود به آن اشاره داشته است:«قل فاتوا بالتوراة فاتلوهاان کنتم صادقین»(آل عمران /93)، مثلا حکم رجم محصن و محصنه و قصاص و ...
اینجانب خود به یاد دارم که در کودکی در دبستانی که درس میخواندم داستان عوجبنعناق (عنق)یا به اصطلاح عوامانه آن زمان عوجبن علوق(؟) را شنیدم و داستان کباب کردن ماهی با نور خورشید و اینکه روزی او پنداشت بزرگترین موجود است و از دریا ماهیی گرفت که هر چه کشید از او بزرگتر بود(؟)و بعد هم میگفتند که الآن قطعهای از پای وی به عنوان پل در شام مورد استفاده است و خروارها روغن برای روغنکاری آن بکار میرود(!).
بدیهی است که وقتی هنوز میان ما ودر قرن بیستم امکان وجود پای عوجبنعناق به شکل پل روغنکاری شده(!)مطرح باشد، در چهارده قرن قبل چه وضعی وجود داشته است، و چقدر عوام راحتتر و با ولعتر این داستانها را شنیده و تلقی به قبول کرده و نقل میکردهاند.
اسرائیلیات را به اعتبارهای مختلف دستهبندی کردهاند.به اعتباری دو قسم صحیح و غیر صحیح (شامل ضعیف و موضوع)و به اعتباری موافق یا مخالف با اسلام و یا غیر مباین و موافق.
از اسرائیلیات صحیح مواردی چون وصف پیامبر(ص)در تورات را میتوان نام برد.و از اسرائیلیات غیر صحیح میتوان داستان کوه قاف را یادآور شد.
برای اعتبار دوم نیز میتوان از روایاتی که موافق با احادیث اسلامی است یاد کرد.مثلا روایتی که از تبدیل زمین به نان در روز قیامت خبر میدهد و در اسرائیلیات هم نقل شده است.
و سرانجام در باب حوادث باید به کثیری از اسرائیلیات در این باب توجه کرد که زدودن آنها کار دشواری است-به جز موارد پیشگفته میتوان از قصه سامری و قبض اثر رسول و نیز داستان هاروت و ماروت و نظیر اینها اشاره کرد-این دسته خود شامل موارد مضر و بیخطر است.مثلا ذکر جنس چوب و طول و عرض کشتی نوح(ع)یا جنس عصای موسی(ع)و ... که فی نفسه خطری ندارد و ذکر مسائل شرمآور در خصوص اولیاء خدا.
بهر حال حکم تمام اعتبارات پیشگفته از سه حالت خارج نیست، مقبول، مردود و مشکوک(متردد بین قبول و ردّ)و از نظر نگارنده حتی به موارد مقبول هم باید مشکوک بود مگر از باب توافق.
از نظر ادله قرآنی و حدیثی دو نوع ادله قابل استخراج است:ادله منع و ادله جواز:
ادله منع، شامل آیاتی از قرآن است که دلالت بر تحریف کتب اهل کتاب و عداوت خصوص اهل تورات دارد، میل اهل کتاب بر ارتداد مسلمین از ملت اسلام نیز از همین موارد است(بقره/109، آل عمران/ 100 و 149 و نیز بقره/217)احادیثی از رسول الله(ص)نیز در تحذیر و منع از وثوق به اهل کتاب و روایت از آنها نقل شده است.«لاتصدقوا اهل الکتاب ولاتکذبوهم»(صحیح بخاری)»لاتسألوهم عن شی فیخبروکم بحق فتکذبوا به او بباطل فقصد قوابه» (مسند احمد3/387)و از بزرگان صحابه نیز سخنانی شبیه آن منقول است.
اما ادله جواز، شامل:بعضی از آیات قرآنی است که دلالت بر اباحه سؤال از اهل کتاب دارد، مانند«فان کنت فی شک مما انزلنا الیک فاسئل الذین یقرؤون الکتاب من قبلک»(یونس/94)البته چون شک برای پیامبر تصور ندارد، از ایشان نقل شده است که«لااشک ولاأسال»(مسند عبدالرزاق).
یا«واسئلهم عن القریة التی کانت حاضرة البحر ...»
(اعراف/163).
یا«قل قأتوا بالتوراة فاتلوها»(آل عمران/93)که صریح در جواز رجوع به تورات و حکم به آن است.یا «قل أریتم ان کان من عنداللّه و کفرتم به وشهد شاهد من بنیاسرائیل علی مثله ...»(احقاف/10)و احادیثی در این زمینه نقل شده است.
اگر بخواهیم بین ادله مذکور جمع کنیم باید بگوییم:با توجه به ارجاع مسلمین توسط قرآن برای سؤال از اهل کتاب، مانند«فسئل بنیاسرائیل» (اسراء/101)یا«سل بنیاسرائیل ...»(بقره/211)و ...
و با عنایت به گزارش بسیاری از اخبار بنیاسرائیل و امم سابقه توسط قرآن و پیامبر(ص)باید توجه داشت که مراد استفاده از آنها به هنگام قطع به صحت است، وگرنه با احتمال تبدیل و تحریف نمیتوان چنین کرد و چون امکان فریب مسلمین میرود، نه میتوان علی الاطلاق همه موارد را رد کرد و نه پذیرفت، بلکه آنچه که موافق قرآن و سنت است جایز است که روایت کنیم.و همین است معنی«حدثوا عن بنیاسرائیل و لاحرج»که از پیامبر(ص)نقل شده است(صحیح بخاری، کتاب احادیث انبیاء باب ماذکر عن بنیاسرائیل)و اگر احتمال صدق و کذب نرود یا امری مطرح شود که در شریعت ما مسکوت است، توقف اولی است و معنی قول دیگر رسول خدا(ص)که «لاتصدقوا اهل الکتاب ولاتکذبوهم»همین توقف در رد و قبول و تصدیق و تکذیب در امور مسکونت عنه است و تکلیف احتمال سوم که کذب و جعل و وضع است معلوم است.در همان قسم دوم(مسکوت عنه) اگر صحت روایت محرز باشد قبول آن مانعی ندارد.در روایت کردن همین قسم است که عده زیادی قایل به جواز شدهاند.
نگارنده معتقد است:گرچه وجود اسناد، راویان اسرائیلیات را در معرض نقد قرار میدهد اما بهر حال جواز نقل قسم صحیح و قسم مسکوت عنه مایه نقل قسم سوم که کذب است هم شد و شاید بیشترین نفوذ آراء غیر اسلامی از قبیل قسم دوم بوده است.
با آنچه گذشت باید به ذکر اسامی مشهورترین راویان اسرائیلیات از صحابه و تابعین اکتفا کرد.از میان صحابه این افراد را میتوان ذکر کرد:ابوهریره، عبداللّه بنعمروبن العاص، عبداللّه بن سلام و تمیم داری که دو نفر اخیر به ترتیب یهودی و نصرانی بوده و سپس مسلمان شدهاند.دکتر ذهبی، عبداللّهبنعباس را هم اضافه کرده است.
مشهورترین راویان اسرائیلیات از تابعین عبارتند از:
کعب الاخبار-وهببنمنبه.
و از اتباع تابعین عبارتند از 1-محمدبن سائب کلبی 2-عبدالملک بن عبدالعزیزبن جریج3-مقاتلبن سلیمان4-محمدبن مروان السدی.
دکتر ذهبی به استناد آراء رجالی اهل سنت، تمام صحابه مذکور را از اتهامات مبرا دانسته است و حتی دلایلی که امثال ابوریه در کتاب اضواء علی السنة المحمدیه بر ساده لوحی ابوهریره و اثر کعب الاحبار بر او اقامه کرده را رد کرده است.راجع به عبداللّهبن عمرو که گفته میشود در جنگ یرموک به دوبسته بزرگ از کتب یهودیان دست یافته و از آنها روایت میکرده است نیز تنها با ذکر ورع وثقه بودن او به توجیه پرداخته است.در مورد افراد بعدی هم چنین است، مثلا برای تمیم داری که از نصارای یمن بوده است و به روایت صاحب اسدالغابه و دیگران«اول من قص»است(اسدالغابه، ج 1، ص 215، الاصابه، ج 1، ص 184)و قول ابوریه که او از اولین کسانی است که مسیحیات را در فرهنگ اسلامی وارد کرده را نیز نمیپذیرد.
در مورد کعب الاحبار که به زعم دکتر ذهبی توسط اتهام زنندگان به او مظلوم(!)واقع شده است(ص 104)و وهببن منبه که به گفته خود او«فقد اکثر من الاسرائیلیات و نسب الیه قصص کثیر فیه الغث والسمین و الصحیح و العلیل»چیزی نمیتوان گفت، مگر اظهار تأسف.
اما پس از صحابه و تابعین یکباره نظر دکتر ذهبی تغییر میکند، او روایت از کلبی که اصلیتا یهودی است و از سبائیه(سبنیه)شمرده میشود و نیز این جریج نصرانی که طبری بسیار از او نقل کرده است را صحیح نمیداند، شرّ علم مقاتل را بیشتر از نفع او میداند و معتقد است او راوی خرافات و مروج اسرائیلیات است و حال سدی را نیز چنین میداند (ص 107-116)در صورتی که اینها جیرهخوار و ریزهخوار اسلاف خود بودهاند و معلوم نیست به چه علت باید اسلاف از اتهام مبرا شوند و اختلاف بار همه گناهان را بر دوش کشند؟و این نیست مگر به دلایل اعتقادات مذهبی دکتر ذهبی مبنی بر عدالت و توثیق تمام صحابه و ... که یقینا در یک تحقیق علمی دخالت این قبیل آراء جایز نیست.و مع الاسف باید این بخش از کتاب دکتر دهبی را خارج از تحقیق و فاقد روح علمی منصفانه دانست.
* در فصل سوم کتاب، دکتر ذهبی به معرفی مفصل کتب تفسیری که اسرائیلیات را نقل کردهاند پرداخته و به اجمال از کتب حدیث یاد کرده است وی در شش دسته این کتب را گرد آورده و به بیان مشهورترین آنها پرداخته است:
1-تفاسیری که اسرائیلیات را با سند ذکر کرده اما جز اندکی به نقد آنها نپرداخته است و از نمونههای آن عبارت است از:تفسیر جامع البیان طبری، و عجیب است که طبری داستان زوجه اوریا و سرقت خاتم سلیمان(ع)را بدون نقد ذکر میکند، اما مثلا به کلمه سد در داستان ذوالقرنین که میرسد به نقد نظرات در باب سد به فتحه و ضمه سین میپردازد(!)یا در نوع طعامی که در مائده آسمانی بر حواریون نازل شده بحث میکند.
2-تفاسیری که اسرائیلیات را با سند یاد کرده و متذکر اباطیل آن، جز مواردی نادر، میشود از این دسته باید از«تفسیر القرآن العظیم»حافظ ابن کثیر یاد کرد.
3-تفاسیری که هر نوع اسرائیلیاتی را بدون سند و نقد ذکر کردهاند که از جمله آنهاست:تفسیر مقاتل بن سلیمان کسی که شافعی در حق او گفته است:
«الناس عیال فی التفسیر علی مقاتل»و به قول دکتر ذهبی تفسیر او پر از ترّهات و خرافات(ص 154) است و نمونهای از آنهاست قصه غزانیق و قصه تزویج زینب بنت جحش، تفسیر دومی که خلف تفسیر مقاتل است، تفسیر«الکشف و البیان عن تفسیر القرآن»ابواسحاق احمدبن محمد ثعلبی نیشابوری است که به دلیل واعظ بودن ثعلبی و میل او به ذکر قصص عجیب پر از داستانهای ساختگی است و شاگرد او واحدی نیز چنین راهی را رفته است، برای همین کتانی در الرسالة المستطرفة(ص 19) میگوید:«و لم یکن له و لشیخه الثعلبی کبیر بضاعة فی الحدیث بل فی تفسیر هما-و خصوصا الثعلبی- احادیث موضوعة و قصص باطلة.
4-تفاسیری که اسرائیلیات را بدون سند نقل کرده است، اما گهگاه به ضعف و عدم صحت آنها اشاره نموده و گاه با وجود مخالفت صریح و فساد روایت آن را بدون نقد ذکر کرده است و از جمله آنهاست تفسیر الخازن یا لباب التأویل فی معانی التنزیل، اثر علاءالدین ابوالحسن علی بن محمد الشیحی حلبی معروف به خازن که به دلیل شغلش(کتابداری خانقاه سمیساطیه دمشق)و واعظ و متصوف بودن خازن کتابی مشحون از اسرائیلیات و خرافات پرداخته است.تفسیر خازن در واقع مختصر تفسیر بغوی(ابو محمد حسین بن مسعود معروف به فراء)است و تفسیر بغوی خود مختصر تفسیر ثعلبی است.
5-تفاسیری که اسرائیلیات را بدون سند ذکر کرده اما به نقد آنها، جز در موارد نادر، پرداخته است و شدید اللحنترین تفاسیر در این میان«روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی»ابوالثناء شهابالدین محمود آلوسی است که گاه به صراحت و گاه به کنایه به نقد اسرائیلیات پرداخته و با اشارات لطیفه و تلمیحات طریفه و ظرافت به نقد پرداخته است و برای نمونه پس از ذکر روایتی در خصوص تابوت عهد که از جنس و طول و عرض آن داد سخن داده است، با تهکم و سخریه مینویسد:«و لم ارحدیثا صحیحا مرفوعا یعول علیه، یفتح قفل هذا الصندوق و لافکرا کذلک»(ج 2، ص 168-169)
آلوسی گهگاه بجای نقد شخصی نقد ابن کثیر و ابوحیان و دیگر مفسرین را نقل میکند، با این همه گهگاه به تأویل روی میآورد و مثلا قصه هاروت و ماروت را نوعی رمز و اشاره میداند(ص 174)و گهگاه از نقد غفلت میکند.مثلا در داستان صحبت هدهد و عقاب قبل از خبردادن هدهد به سلیمان(ع) که به وضوح جعلی است، گویا علت این کار آلوسی ارضاء خوانندگان تفسیر بوده است، چیزی که خود بدان اعتراف کرده است«و انا انما نقلت بعض ذلک دفعا لشهوة من یحب الاطلاع علی شیء من اخبارها صدقا کان او کذبا»(ج 2، ص 21)و مع الاسف همین میل به دفع شهوت به هدم شریعت میکشد.
6-تفاسیری که ضمن حمله به راویان اسرائیلیات خود در روایت اسرائیلیات مبالغه کردهاند و از جمله آنهاست تفسیر المنار، البته مراد از روایت نقلهایی است که صاحب المنار از تورات و قصد بررسی تطبیقی آیات و روایات با آنها متذکر شده است.لحن دکتر ذهبی در مورد این کتاب نیز کمی از تعصب خالی نمانده است، آن هم به دلیل حمله صاحب المنار به کعب الاحبار و ابوهریره و...
دکتر ذهبی از ذکر کتب حدیث به اجمال در گذشته است و سرانجام پیشنهادهایی ارائه کرده است، از جمله پاک کردن تفاسیر از اسرائیلیات توسط علما و چاپ مجدد آن و یا حداقل نوشتن تعلیقه و ابطال موارد در صورت عدم امکان اجرای طرح اول و لزوم نگهداری میراث اسلامی و سرانجام نگارش تفسیری نو و خالی از اسرائیلیات و نیز پژوهش در خصوص اسرائیلیات و گردآوری همه آنها در کتابی مستقل برای روشنگری اذهان و پرهیز از نقل آنها.
نگارنده ضمن استقبال از این طرح مرحوم دکتر ذهبی، امید میبرد که گسترش فکر المیزان، میزانی باشد برای تفاسیر فردای اهل ملت اسلام-اعم از شیعه و سنی و نیز آرزو دارد روزی شاهد عرضه معجم اسرائیلیات در حدیث و تفسیر باشد.*
علامه طباطبائی چنین روایاتی را از باب جری و تطبیق و یا بیان مصداق اعلی و اکمل دانسته است نه به جهت انحصار معنای آیه در آنچه معصوم فرمودهاند.(المیزان، ج 1، ص 42).
علامه شعرانی نیز در کلامی که ذیلا نقل میشود این مطلب را مورد تأیید قرار داده است:«باید دانست چون روایات معتبر عبارت قرآن را تفسیر و تقیید میکنند، باید مفاد لفظ قرآن را تفسیر و تقیید میکنند، باید مفاد لفظ قرآن را مراعات کرد و با رعایت معنی قرآن به روایات مقید ساخت، نه آنکه لفظ قرآن را برداشت و به جای آن لفظ روایت گذاشت، چنانکه «لمم»به معنی نزدیک آمدن است و وارد شدن و شروع کردن و مشرف به کاری شدن، بیآنکه اقبال تام نماید ... و آنچه در تفسیر لمم وارد شده این معنی را باید در آن رعایت کرد، بعضی گفتند گناهانی است که پیش از اسلام مرتکب شده بودند، چون بر آن اقامت نکردند و گذشتند، و بعضی دیگر گفتند مانند نظر به نامحرم که شروع و اشراف به زنا است و از این قبیل تفاسیر، همه به اعتبار معنی«شروع و همت و نیت» است.و آنکه گوید مراد گناه صغیره است معنی نه آن است که به جای لمم باید لفظ صغائر گذاشت چنانکه فقیه غیر ماهر پندارد».(شرح تبصره، ج 2، ص 716).